یزدفردا" در سحرگاه روز سوم شهریور 1320 سفرای انگلستان و شوروی کتباً به اطلاع دولت ایران رساندند که چون دولت مذکور در انجام خواسته های دو کشور (ظاهراً اخراج اتباع آلمانی) سهل انگاری کرده و سیاست مبهمی در مقابل آنها در پیش گرفته به این جهت دولتهای شوروی و انگلستان خود را ناگزیر دیدند به نیروهای مسلح خود دستور دهند که از مرزهای ایران عبور نمایند «و اینک با کمال تأسف به آقای نخست وزیر (علی منصور) اطلاع می دهیم که واحدهای شوروی و انگلیس طبق دستور ستادهای مربوطه وارد خاک ایران شده، مشغول پیشروی هستند.» 


هر چند ایران در سال 1319 رسماً اعلام بی طرفی کرده بود، اما موقعیت استراتژیک ایران در منطقه و سیاست‌‍های بلندپروازانه هیتلر برای کل جهان، که جاذبه فریبنده ای برای رضاشاه داشت، ناخواسته ایران را درگیر کارزار جنگ جهانی دوم کرد. نتیجه اشغال ایران؛ سقوط دیکتاتوری نوساز پهلوی اول، بحرانهای مصیبت بار اقتصادی برای مردم و چشم طمع بیگانگان برای تجزیه خاک ایران بود. مقاله حاضر، به تحلیل عوامل داخلی و خارجی اشغال ایران و سقوط رضاشاه و پاسخ به چند سؤال مهم در همین زمینه اختصاص دارد. 

با هجوم نیروهای بیگانه، علی منصور نخست وزیر وقت استعفا داد و محمد علی فروغی عهده دار تشکیل کابینه شد. به دستور شاه در پنجم شهریور ماه جلسه ای با حضور شورای عالی جنگ (امرای ارتش) و وزرای کابینه تشکیل شد که در این جلسه امرای ارتش (بویژه سرتیپ حاج علی رزم آرا و سرتیپ عبدالله هدایت) به ترک مقاومت رأی دادند. 

در صورت جلسه ای که تنظیم شد چنین آمده است: «چون مواضع دفاعی مهم به دست نیروهای بیگانه افتاده و امر مقاومت هیچگونه فایده ای را برای کشور شاهنشاهی نخواهد داشت، در صورتی که امروز اعلامیه ای از طرف دولت مبنی بر ترک مقاومت صادر و به سفارتخانه ها ابلاغ شود بیشتر احتمال می رود از مذاکرات سیاسی که فعلاً در جریان است نتیجه بهتری به دست آید.» 

در پی این جلسه، در ششم شهریور فرمان ترک مقاومت به کلیه واحدهای ارتش در جبهه های نبرد ابلاغ شد. نتیجه آنکه، علیرغم مقاومت‌هایی که در برخی مناطق هم‌چون خوزستان و گیلان در حال انجام بود، این دستور باعث ناامیدی و دلسردی نیروهای نظامی و ترک اندک موارد مقاومت گردید. چند روز بعد نیز با نزدیک شدن متفقین به پایتخت، رضاشاه (به پیشنهاد فروغی) از مقام خود به نفع فرزندش محمدرضا استعفا داد و به خارج از کشور تبعید شد. 

در ادامه به برخی از مهمترین عوامل خارجی و داخلی اشغال ایران و سقوط رضاشاه اشاره می شود. 

برای بررسی دقیق‌تر عوامل خارجی، طرح دو سؤال، مدخل مناسبی برای ورود به بحث خواهد بود: 

1- آیا حمله متفقین به ایران غافلگیرانه بود؟
برخلاف آنچه که در نخستین اعلامیه ستاد ارتش به «غافلگیری واحدهای ارتش شاهنشاهی» تعبیر شده بود فرماندهان نظامی ایران مدتها پیش از حمله متفقین از تحرکات نظامی آنها در مرز آگاه بودند. اطلاع از مقاصد روسها به اوایل زمستان 1318(1939) بازمی‌گشت. 

با امضاء معاهده مولوتوف – ریبن تروپ (وزرای خارجه استالین و هیتلر) در شهریور 1318(اوت 1939)، اتحاد شوروی نیروهای نظامی خود را در مرزهای ایران تقویت کرد. هر چند این اقدامات رضاشاه را نگران می ساخت اما دامنه اقدامات او در زمینه های نظامی و سیاسی بسیار محدود بود. زیرا معتقد بود انگلیسی ها اجازه نخواهند داد شوروی ها به ایران حمله کنند. در این هنگام طرح عملیاتی ستاد فرماندهی شوروی برای حمله به ایران و برنامه ریزی های لازم برای مانورهای گسترده ای در قفقاز و آسیای مرکزی تکمیل شده بود. 

در اوایل خرداد 1320 ارتش سرخ تدارکات نهایی طرح اشغال ایران را آغاز کرد. این توسعه طلبی شوروی مسبوق به سابقه تاریخی نیز بود، روسها از آغاز قرن نوزدهم به دنبال دست یابی به خلیج فارس و اقیانوس هند از طریق بلعیدن ایران بودند و آغاز جنگ جهانی فرصت مناسبی برای تحقق رؤیای دیرین روسها بود. به نظر می رسد تنها تهاجم آلمان به اتحاد شوروی در 31 خرداد 1320 اجرای این عملیات را به تعویق انداخت. 

با حمله آلمان به شوروی، مقامات نظامی انگلستان طرح هایی را که پیش از این برای مقابله با تهاجم احتمالی روسها به ایران و اشغال سواحل خلیج فارس و مناطق نفتی جنوب تهیه کرده بودند بار دیگر مورد توجه قرار دادند. این مسائل نشانگر آن است که حضور اتباع آلمانی در ایران، به عنوان مهمترین دلیل متفقین برای اشغال ایران بهانه ای بیش نبوده است و این کشورها نقشه اشغال ایران را از مدتها قبل در سر می پروراندند. 

با وجود اینکه «ذوالفقار پاشا» سفیر مصر در تهران، طرح های انگلستان برای ایران را به اطلاع دربار می رساند (محمد رضا، ولیعهد، در این زمان شوهرخواهر ملک فاروق پادشاه مصر بود) اما رضاشاه خطر را جدی نمی گرفت و تحرکات نظامی انگلستان را بیشتر نمایش قدرتی برای اعمال فشار سیاسی و اخراج اتباع آلمانی می دانست. او معتقد بود به دلیل خصومت و رقابت دیرینه انگلستان و اتحاد شوروی آنها نمی توانند درباره اشغال مشترک ایران توافق کنند. در چنین حالتی به نظر او امکان تهاجم یکی از آنها منتفی می شد. 

موضوع حمله قریب الوقوع نیروهای انگلیسی و شوروی به ایران حتی در مطبوعات غربی نیز مطرح شد. در 31 مرداد 1320 عنوان اصلی روزنامه نیویورک تایمز «انگلیسی ها و روسها برای تجاوز به ایران موضع گرفته اند» بود. اما سیاست عملی رضاشاه هنوز دفع الوقت بود. او به انتظار نتیجه قطعی نبرد در جبهه های شوروی و آلمان نشسته بود. 

2- آیا امکان جلوگیری از اشغال ایران در سال 1320 وجود داشت؟
پاسخ به این سوال منفی است، اشغال ایران اجتناب ناپذیر بود. تهدیدی که از جانب آلمان متوجه کشورهای کاپیتالیستی شده بود، ناخواسته آینده سیاسی ایران را در منطقه خاورمیانه تحت تأثیر قرار می داد. حتی اگر چند صد تبعه آلمانی در ایران حضور نمی داشتند و یا رضاشاه در عین اعلام بی طرفی، نسبت به آلمانها همدلی نشان نمی داد باز حضور نیروهای نظامی متفقین در ایران برای حفاظت از منافع اردوگاه کاپیتالیسم ضروری بود. 


به دلیل سیاست خاورمیانه ای هیتلر و نقشه های بلندپروازانه او برای هندوستان، مناطق نفت خیز خلیج فارس و قفقاز، دولتهای انگلستان و امریکا بلافاصله برای نجات شوروی به تکاپو افتادند. وینستون چرچیل (نخست وزیر وقت انگلستان) در سال 1941 (1320) به جدی بودن موقعیت بین المللی کاملاً پی برده بود و به خوبی می دانست که شکست شوروی عملاً شکست انگلستان، هم در اروپا و هم در مستعمراتش را در پی خواهد داشت. 

ضمن آنکه اعزام صدها هزار نیروی نظامی در شرایطی که هنوز ارتش127هزار نفری رضاشاه دست نخورده و تقریباً هودار آلمانها باقی مانده بود و هر آن امکان انجام یک کودتا توسط افسران آلمانوفیل در آن می رفت، برای متفقین غیرمنطقی به نظر می رسید و عبور میلیونها تن کالا و تجهیزات نظامی از خاک ایران با وجود محدودیتهای گمرکی و ترابری ای که وزارتخانه های مربوطه می توانستند اعمال کنند، ناممکن بود. 

به همین دلیل آن ارتش و آن دولت باید سرنگون می شد تا متفقین به شوروی، این خصم دیروز جهان سرمایه داری، کمک کنند و مانع از شکست آن توسط آلمان و تحقق رؤیای هیتلر برای «به زانو درآوردن تمام جهان» گردند. 

اشتباه فاحش دستگاه سیاست خارجی کشور و بویژه شخص شاه در عدم ارزیابی صحیح از معادلات قدرت در نظام بین الملل از جمله عوامل دیگر سقوط سلطنت پهلوی اول بود. 

علی رغم آنکه زنگهای خطر از هر سو به گوش می رسید اما شاه هیچ تمهید مؤثر نظامی یا سیاسی ای برای مقابله با این خطر نیندیشید و عملاً سیاست اتلاف وقت را در پیش گرفت. در اتخاذ سیاست «وقت گذرانی» عوامل چندی مؤثر بودند: پیشروی نیروهای آلمانی در جبهه های نبرد و نامعلوم بودن سرنوشت جنگ، بی اطلاعی از تحولات جهانی و تأکید مفرط بر دشمنی ذاتی روس و انگلیس و نامحتمل دانستن توافق در اشغال مشترک ایران با وجود اتحاد آنها بر ضد آلمان.
 
رضاشاه در معادله آلمان – شوروی – بریتانیا دچار اشتباه محاسباتی شد و نتوانست خود و دولتش را از جاذبه فریبنده آلمان دور نگه دارد، این مسئله سقوط وی را گریزناپذیر ساخت. تضادهای نظام جهانی که زمینه به قدرت رسیدن رضاشاه را در سالهای 1299 – 1304 فراهم ساخته بود، زمینه های سقوط او را نیز در سال 1320 تدارک دید. 

از جمله عوامل داخلی سقوط رضاشاه و اشغال ایران نیز می توان به موارد زیر اشاره کرد: 

1- شکاف بین دولت و ملت و نارضایتی مردم از رژیم
مشارکت نهادمند مردم در قدرت سیاسی از جمله عوامل اصلی انسجام اجتماعی و تکوین هویت ملی است، اتباع یک کشور زمانی حاضر به فداکاری در راه مملکتشان هستند که خود را در تعیین مقدرات آن سرزمین سهیم بدانند. خفقان سیاسی و استبداد نظامی جامعه مدنی را تضعیف، شهروندان را منزوی و بی مسئولیت و انسجام اجتماعی و هویت ملی را از هم می گسلاند. پس از ناکامی متنفذان سنتی و رهبران مشروطه خواهِ طبقه متوسط در نهادسازی، انتظار می رفت نظامیان و رضاشاه به دلیل توانمندیهای خود، در نهادسازی توفیق یابند. اما آنها تمایلی به نهادسازی سیاسی نداشتند. 

به این دلیل که نهادمندی سیاست و قدرت به اعمال محدودیت بر قدرت فردی منجر می شود، رضاشاه برای نهادسازی از قدرت کافی برخوردار بود اما حاضر نبود نهادی سیاسی ایجاد کند که دامنه بی حد و حصر قدرت تصمیم گیری وی را محدود کند. رضاشاه از دیدن خود در نقش یک سازمان دهنده سیاسی ابا داشت و تلاش می کرد دولت را بدون حزب و با اتکاء به نظامیان اداره کند. 

در زمان او حتی برای ایجاد سازمانهای غیرحزبی، انجمنهای ملی فراگیر و اتحادیه های صنفی و کارگری، برای ایجاد نوعی مشارکت و سازماندهی محدود مردم، تلاشی صورت نگرفت. در نتیجه جامعه ای نامنسجم، پاره پاره و متفرق شکل گرفت. نتیجه این عوامل بروز شکافی عمیق بین دولت و ملت بود، شکافی که در سالهای آخر سلطنت رضاشاه یک خبرنگار انگلیسی آن را چنین توصیف می کند: «اکثریت مردم از شاه متنفراند و از هر گونه تغییری استقبال خواهند کرد... به نظر می رسد که این مردم حتی گسترش جنگ در ایران را به بقای رژیم حاضر ترجیح خواهند داد. بیشتر مردم معتقدند که جدا از این واقعیت که ایران ضعیفتر از آن است که بتواند در مقابل آلمان یا روسیه ایستادگی کند، دلیلی برای جنگیدن آنان وجود ندارد، آنها از شاه متنفراند و بنابراین می پرسند که چرا باید برای دوام حکومت وی بجنگند.» 

2- استبداد، خودکامگی، و برکشیدن افراد نالایق و چاپلوس
در اواخر سلطنت رضاشاه اجازه راهنمایی دولت و انتقاد از آن حتی از نمایندگان دست چین شده نیز سلب شد. رضاشاه تفکیکی بین خود و سایر اجزاء دولت اش قائل نبود. انتقاد از اقدامات دولت را به منزله انتقاد از خود تلقی می کرد و به سختی برمی آشفت. وقتی به او گفته می شد «انتقاد از روش دولت شده و نسبت به اعلی حضرت جسارت نشده است» می گفت: «مگر دولت غیر از من است؟» رضاشاه تبعیت محض می خواست از نظر او هر نوع انتقاد نوعی اخلال گری بود. 

در نتیجه اقدامات رضاشاه، اطراف او به تدریج از «مردمان صدیق، فهیم و دوراندیش» خالی شد. از سال 1314 که فروغی نیز مورد غضب واقع شد (به دلیل مسائلی که پس از حادثه مسجد گوهرشاد مشهد پدید آمد) نخست وزیران «همه به صفات اطاعت مطلق موصوف بودند، رأیی و نظری نمی توانستند ابراز کنند و از اوضاع بین المللی دور بودند. چند سال وزیر خارجه... سردار انتصار بود که جز مجازگویی و مداهنه کاری از او ساخته نبود... وزیر مختار، در لندن مرد فقیر، بدبخت و مسکینی بود که جز خوردن و خوابیدن کاری از او برنمی آمد و کوچکترین اطلاعی از جریانهای سیاسی نداشت». 

3- فساد گسترده در بین امرای ارتش
در دوره سلطنت پهلوی اول، نظامیان عملاً تبدیل به یکی از قدرتمندترین اقشارجامعه ایران شدند. ارتش تکیه گاه اصلی سیاستهای رضاشاه برای تسطیح نیروهای اجتماعیِ ملوک الطوایفی و ماقبل مدرن بود و در مقابل این خدمت بزرگی که نظامیان وفادار به شاه می کردند از امتیازات اقتصادی بسیاری بهره می بردند. 

مقدار زیادی از دارایی رؤسا و خوانینی که در برابر دیکتاتوری نظامی مقاومت می کردند مصادره و بین شاه و فرماندهان ارتش تقسیم می شد. پس از مطیع ساختن ایالات و عشایر نیمه خودمختار، معمولاً فرمانداران نظامی اداره امور محل را بر عهده گرفته و مأمور جمع آوری مالیات و سربازگیری می شدند. 

در نبود نظارت و حسابرسی دقیق از نظامیان، دخالت آنها در سیاست و اقتصاد به فسادی گسترده منجر شده بود که با اشغال ایران توسط قوای بیگانه تبعات این فساد به شدت آشکار شد، سربازانی که به دلیل دخل و تصرف و اختلاس فرماندهانشان ماهها بود که حقوقی دریافت نکرده بودند حاضر به جنگیدن نبودند و بسیاری از آنها اسلحه و مهمات پادگانها را غارت و پا به فرار گذاشتند. 

وضع افسران ارشد از این هم بدتر بود. سرلشکر ایرج مطبوعی، فرمانده لشکر سوم تبریز در آغاز نبرد با استفاده از کامیونهای انگشت شمار لشکر مشغول بارگیری اثاثیه خانه خود و ارسال آنها به تهران شد. سپس خانواده اش را سوار اتومبیل کرد. او امید داشت اتومبیل قبل از بسته شدن مرز به ترکیه برسد! 

لشکر پانزدهم اردبیل تعداد انگشت شماری وسیله نقلیه سبک و سنگین برای حمل توپخانه، مهمات، غذا و آب داشت. اما سرتیپ حبیب الله قادری فرمانده لشگر دستور داد قسمتی از اسلحه و مهمات را به درون رودخانه «بلاغی چی» بریزند تا جا برای حمل وسایل شخصی و اثاثیه منزل او باز شود. ابراهیم شوشتری، که در شهریور 1320 در لشکر شرق خدمت می کرد، نیز در کتاب خود «قیام افسران خراسان» خاطرات شرم آوری را از فرار شبانه فرماندهان ارشد به همراه خانواده هایشان و همچنین شایع بودن اعتیاد به مواد مخدر در بین افسرانی که به اسارت روسها درآمده بودند، گزارش می دهد. 

4- ضعف تکنولوژی نظامی ایران در برابر متفقین
در شهریور ماه 1319 در جریان مانور نظامی بزرگ ارتش ایران در همدان، رضاشاه جویای نظر ژنرال ژاندار فرانسوی درباره مدت مقاومت ارتش ایران در برابر ارتش های بیگانه شد. ژاندار پاسخ داد: «دو ساعت». اما پس از عبور رضاشاه در پاسخ به اعتراض امرای ارتش گفت: «این دو ساعت هم برای دلخوشی طرف بود، تفنگ و مسلسل در برابر تانک و زره پوش چه مقاومتی دارد.» 

در تأیید گفته ژنرال فرانسوی و به عنوان مثال نیروی هوایی تازه تأسیس ایران تنها پس از چند روز بمبارانِ فرودگاههای کشور توسط متفقین آنچنان درهم کوبیده شد که تا سال 1325 ایران فاقد نیروی هوایی بود. لازم به ذکر است که فقدان پشتیبانی نیروی هوایی از نیروهای زمینی در جریان مقاومت برخی لشگرها از جمله عوامل اصلی شکست این نیروها بود. 

5- عدم ارزیابی صحیح رضاشاه از توانایی های نظامی ارتش
رضاشاه از توان ارتش خود ارزیابی درستی نداشت. رهبران سیاسی و نظامی نیز تنها اخباری را به شاه می دادند که موجبات رضایت خاطر ملوکانه را فراهم آورَد در چنین فضایی نظرات و توصیه هایی مورد توجه قرار می گرفت که مؤید دیدگاههای شاه بود.

 
شاه سرمست از پیروزی در نبرد با ایلات، عشایر و گردن کشان و مخالفان داخلی، تجهیز نیروهای نظامی به سلاح های جدید و پیشرفت آنها در مقایسه با گذشته، گمان می برد در برابر ارتش های قدرت های بزرگ نیز می تواند مقاوت کند یا آنکه دست کم ضرب شستی به آنها نشان دهد. 

فقدان سیاستمداران روشن اندیش و آینده نگر، عزلت گزینی رجال بصیر و خبیر، بی توجهی به توصیه های خیرخواهان مشفق و سرانجام غرور و نخوت ناشی از یکه تازی در سیاست داخلی و از میدان به در کردن مخالفین با اتکاء به زور و اسلحه و گمان آنکه این ابزارها در رویارویی با قدرتهای بزرگ نیز کارا و قابل اتکاء هستند، از عوامل اصلی سقوط او بود. 

در یک جمع بندی از دوره پهلوی اول می توان چنین عنوان نمود که رضاشاه هرچند با اتکاء به ارتش، نخستین دولت مدرن را در ایران بنیان گذاشت، وحدت و تمامیت ارضی را حفظ و در فرآیند ملت سازی گام برداشت، منابع قدرت را متمرکز و موقعیت داخلی خویش را تحکیم کرد و گامهایی بلندی برای نوسازی کشور برداشت اما برای پایداری توسعه و نهادینه کردن آن تمهیدی اندیشیده نشد. 

فقدان احزاب سیاسی، اتکاء به منابع اجبارآمیز قدرت، سبقت جستن صفات تبعیت محض و اطاعت مطلق، جامعه ایران را از وزنه های تعادل و نهادینه سازی توسعه، و دولت او را از رجال مستقل و صدّیق محروم کرد. در فقدان جنبشی درونی، این کاستی ها تنها با حمله متفقین و فروپاشی یکباره دولت مطلقه و ارتش آن آشکار شد. 

با وجود همه این مسائل اگر سیاست خارجی ایران عقلانی تر و قائم به اراده تنها یک نفر نمی بود و رضاشاه از حداقلی از مشروعیت مردمی برخوردار بود، شاید دست یابی متفقین به خطوط ارتباطی ایران برای کمک به شوروی شکل دیگری، به جز اشغال کامل نظامی، به خود می گرفت و متعاقباً آن همه هزینه های اقتصادی (قحطی، رکود و تورم) و سیاسی (جنگ داخلی و تجزیه طلبی) در طی پنج سال حضور اشغالگران و در زمان خروج آنها ، بر گرده ملت تحمیل نمی شد.

منابع

فرارو
- وحید سینایی. «دولت مطلقه، نظامیان و سیاست در ایران (1357 – 1299)». انتشارات کویر. تهران 1384
- علیرضا ازغندی. «روابط خارجی ایران (1357 – 1320)». نشر قومس، چاپ ششم. تهران 1384
- جان فوران. «مقاومت شکننده، تاریخ تحولات اجتماعی ایران از صفویه تا سالهای پس از انقلاب اسلامی». ترجمه احمد تدین. انتشارات رسا، چاپ دوم. تهران 1378
- یرواند آبراهامیان. «ایران بین دو انقلاب». ترجمه احمد گل محمدی و محمد ابراهیم فتاحی ولیلایی. نشر نی، چاپ ششم. تهران 1380

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا